سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اولین نامه - نامه هایی که پاره کردم







اولین نامه - نامه هایی که پاره کردم
ایمیل

آمار بازدید
بازدید کل :27737
بازدید امروز : 12
 RSS 

   

سلام .

من نامه نوشتن بلدم اما راستش را بخواهی نمی دانم برای تو چگونه باید نامه بنویسم .

اگر بخواهم مثل همه نامه ها اینطور آغاز کنم : امیدوارم که در سایه الطاف خداوند سالم و سلامت باشی . و اما اگر از احوال اینجانب خواسته باشی ... نه نمی توانم اینطور برایت بنویسم ...

تو مرا از همه کلیشه ها بیرون آورده ای و من نمی توانم در چارچوب تنگ این کلیشه ها عشق تو را که در تمام زوایای وجود من رخنه کرده است جار بزنم .

عزیز !

با اینکه می دانم در این ساعت از شب کسی جز من قاب پنجره را تصویر نمی شود به امید اینکه شاید نسیم شمه ای از عطر تو را به امانت بیارد سرمای بی رحمانه زمستان را نادیده گرفته ام .

من نمی دانم قاصدکها آنقدر دلسوز هستند که شبها هم به راه خود برای رساندن پیام عشق ادامه دهند یا نه ..

اما از ترس اینکه قاصدکی پای پنجره بسته ام بنشیند و پیغامی از تو معطل شنیدن بماند شبها هم پنجره ام را وارسی می کنم ..

ستاره ها را دوست دارم .. ستاره ها محرم اشکهایی هستند که دور از چشم دوستان و آشنایان در دوری تو می ریزم . ستاره ها موجودات رازداری هستند این را از چشمک شیطنت آمیزی که بین من و آنها رد و بدل شده است فهمیدم . امشب نمی دانم چرا ستاره ها دور تر ایستاده اند . این را می دانم چشمانم که خیس می شوند نزدیک بین می شوند و ستاره ها را نزدیک تر می بینم اما امشب .. نکند چشمه اشکم خشکیده است که دیگر ...

ماه را هم دوست می دارم . ماه تنها محرم اسرار من است .. باور نمی کنی ؟ من که او را از خیلی آدمها بیشتر قبول دارم . باور کن بعضی شبها از شنیدن غم و غصه های من آب می رود . یک شب یادم می آید آنقدر لاغر شده بود که مردم شهر برای دیدنش به پشت بامها رفتند .. وقتی کسی توانست ماه را علی رغم لاغریش ببیند مردم از خوشحالی عید گرفتند !!!

بگذار نامه ام را دوره کنم .. وای ! چقدر شبیه گزارش هواشناسی تلویزیون شده است ... نمی دانم .. واقعا نمی دانم وقتی تو نیستی چگونه می توانم بنویسم .. خودت که خوب می دانی .. من از روی جمال تو می نویسم و حالا که نیستی من از خودم که نمی توانم حرف در بیاورم ...

می خواهم رازی را برایت فاش کنم :

من شاعر نیستم .. من نقاشم اما از آنجا که کار با قلم مو را بلد نیستم تصمیم گرفته ام صورتت را با واژه ها نقاشی کنم ..

وای ! این چه کاری بود من کردم .. چرا خودم را لو دادم .. اگر بداند دیگر نخواهد گذاشت ساعتها به چهره با نمکش چشم بدوزم .. نه .. این نامه خطرناکی ست .

باید آنرا پاره کنم ..



نویسنده احسان پرسا ساعت 2:7 عصر روز سه شنبه 83 اسفند 4